پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
جملات حسین پناهی سری اول
نوشته شده در شنبه 2 شهريور 1392
بازدید : 1674
نویسنده : Mohammad

 

ماندن به پای کسی که دوستش داری ، قشنگ ترین اسارت زندگی است !

.

.

 .

.

می دانی . . . !؟
به رویت نیاوردم . . . !
از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما ”
فهمیدم پای ” او ” در میان است . . .

.

.

 .

.

وقتی کسی اندازت نیست ، دست به اندازه ی خودت نزن . . .

.

.

 .

.

این روزها ” بی‌ ” در دنیای من غوغا میکند !
بی‌ کس ، بی‌ مار ، بی‌ زار ، بی‌ چاره بی‌ تاب ، بی‌ دار ، بی‌ یار ،
بی‌ دل ، بی‌ ریخت ، بی‌ صدا ، بی‌ جان ، بی‌ نوا
بی‌ حس ، بی‌ عقل ، بی‌ خبر ، بی‌ نشان ، بی‌ بال ، بی‌ وفا ، بی‌ کلام
، بی‌ جواب ، بی‌ شمار ، بی‌ نفس ، بی‌ هوا ، بی‌ خود ، بی‌ داد ، بی‌ روح
، بی‌ هدف ، بی‌ راه ، بی‌ همزبان
بی‌ تو ، بی‌ تو ، بی‌ تو . . .

.

.

 .

.

می کوشم غم هایم را غرق کنم اما بی شرف ها یاد گرفته اند شنا کنند . . .

.

.

 .

.

می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که :
پدر تنها قهرمان بود .
عشق ، تنها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نقطه ى زمین ، شانه های پدر بود . . .
بدترین دشمنانم ، خواهر و برادر های خودم بودند . . .
تنها دردم ، زانو های زخمی ام بودند .
تنها چیزی که میشکست ، اسباب بازی هایم بود و معنای خداحافظ ، تا فردا بود . . . !

.

.

 .

.

اجازه . . . !
اشک سه حرف ندارد ، اشک خیلی حرف دارد !

.

.

 .

.

راستی ، دروغ گفتن را نیز ، خوب یاد گرفته ام . . . !
” حال من خوب است ، خوبِ خوب . . . ”

.

.

 .

.

این روزها به جای ” شرافت ” از انسان ها ، فقط ” شر ” و “  آفت ” می بینی !

.

.

 .

.

می دونی “بهشت ” کجاست ؟
یه فضای  چند وجب در چند وجب !
بین بازوهای کسی که دوستش داری . . .

.

.

 .

.

میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی . . . ؟

.

.

 .

.

اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند !
دیگر گوسفند نمی درند ، به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند . . .

.

.

 .

.

 

مگه اشک چقدر وزن داره . . . ؟
که با جاری شدنش ، اینقدر سبک می شیم . . .

.

.

 .

.

بیراهه رفته بودم
آن شب
دستم را گرفته بود و می کشید
زین بعد همه عمرم را
بیراهه خواهم رفت . . .



:: موضوعات مرتبط: حسین پناهی , ,
:: برچسب‌ها: حسین پناهی ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: